فیلم یک تابستان مرگبار
در بهار 1976، یک زیبای 19 ساله، مادر آلمانیاش و پدر ناتوانش به شهری که آتشنشان با نام مستعار پین-پون زندگی میکند، نقل مکان میکنند. همه به الیانه تحریکآمیز توجه میکنند. او پین-پون را انتخاب میکند و به زودی بر شانهاش گریه میکند (او نزدیکبین است و از شهرتش به عنوان یک احمق و آسانگیر متنفر است)؛ او با او زندگی میکند، لباسهای نوزاد میبافد و برنامهریزی برای ازدواجشان میکند. آیا این عشق است یا نوعی توطئه؟ او از مادر و عمه پین-پون درباره پیانو در انبار میپرسد: چه کسی آن را در شب نوامبر 1955 تحویل داده است؟ چرا او میخواهد بداند و این چه ارتباطی با غمهای مادرش، آسیب پدرش، این ازدواج سریع و نام خانوادگیاش در شناسنامه دارد؟