طمع، فساد، نادانی و بیماری. میانسالی، 1349: طاعون سیاه به شمال آلمان می‌رسد. نوازندگان به هملین برای عروسی دختر شهردار با پسر بارون می‌روند. او می‌خواهد مهریه‌اش را برای پرداخت به ارتش‌اش استفاده کند در حالی که پدرش مردم را مالیات می‌گیرد تا کلیسایی بسازد که فکر می‌کند روحش را نجات می‌دهد. یک داروساز محلی که یهودی است به دنبال درمانی برای طاعون است؛ کشیش‌ها او را به جادوگری متهم می‌کنند. یکی از نوازندگان که دختر شهردار را با موسیقی‌اش آرام کرده، قول می‌دهد که شهر را از موش‌ها پاک کند. شهردار موافقت می‌کند، اما سپس پشیمان می‌شود. در صبح، طاعون، محاکمه یهودی و انتقام نوازنده همزمان به وقوع می‌پیوندد.