فیلم باندیتها
در روزی که ژان گابن میمیرد، یک آدمربا که ثروتی از جواهرات دزدیده شده از کارتیهها را نیز به سرقت میبرد، همسر سیمون ورینی را به قتل میرساند. (سیمون جواهرات را برای یک باند جوان که کارتیهها را دزدیده بودند، میفروخت؛ او آنها را به قتل مشکوک میداند.) او به خاطر سرقت متهم میشود و ده سال در زندان میماند، در حالی که به دخترش، ماری-سوفی، که ۱۱ ساله است، نامه مینویسد. پس از آزادی، او دوباره با ماری-سوفی و دزدان جوان ارتباط برقرار میکند، به دنبال انتقام است و به سرعت دوباره دستگیر میشود. او نمیداند چه نظری درباره پدرش داشته باشد، به نامزد سوئیسیاش پناه میبرد و وقتی یکی از دزدان جوان به او علاقهمند میشود، گیج میشود. آیا وقتی جرم بین خانوادهها و عشق تداخل میکند، امکان حل و فصل وجود دارد؟
پیشنمایش موجود نیست.