فیلم بیگانه باید پرواز کند
برلین، 1990. به دعوت دوستان بازیگرش که سالها در خارج از کشور زندگی کردهاند، مکس، کارگردان تئاتر لهستانی، به برلین میآید. آنها شروع به همکاری میکنند و سعی میکنند رویای خود را محقق کنند: به صحنه آوردن نمایشی که به دلیل اعلام وضعیت نظامی ده سال پیش متوقف شده بود. نحوه جمعآوری بودجه (فروش قطعاتی از "دیوار تاریخی") و مبارزه با ماشین بیرحم بوروکراسی محور فیلم را تشکیل میدهد. در تلاشهایشان، چهار شخصیت اصلی با کمک Regina، مترجمی که با آداب و رسوم محلی آشناست، همراه میشوند. این فیلم به مشکلات هنرمندان در واقعیت جدید و تجاریسازی شده میپردازد. این داستان بیگانگان است که میخواهند رویاها و آرزوهای خود را در خارج از وطن خود محقق کنند. این فیلم مسائل روز مانند شوونیسم، بیگانههراسی و نفرت از خارجیها را که هم توسط آلمانیها و هم لهستانیها احساس میشود، مطرح میکند.
پیشنمایش موجود نیست.