فیلم جادوی شهر زمردی
جادوگر بدجنس، جینجما، طوفانی را به وجود میآورد تا الی کوچک را از مادرش دور کند و به خاطر شرارتش نابود میشود. پس از فرود در سرزمین جادویی، سگ الی، توتوشکا، به مشاور بسیار باهوشی تبدیل میشود که پیشنهاد میکند کفشهای نقرهای که جادوگر به پا داشت را بردارد. ورالان، طوفان، حادثه را به باستیندا، جادوگر بدجنس غرب، گزارش میدهد. نزدیک جایی که خانه الی فرود آمده، یک مزرعه ذرت با یک کاهبیمغز به نام استراشلا وجود دارد که خواهان مغز است. وقتی الی او را از تیرک نجات میدهد، یک شیر ترسو به مزرعه ذرت میآید و آتشبس اعلام میکند تا بتوانند به دیدن گودوین جادوگر بروند و آرزوهایشان را برآورده کنند. در یک جنگل تاریک، آنها با ژیلهنی درووسیک، یک چوببر آهنزنگزده که خواهان قلب است، ملاقات میکنند و به جستجوی خود ادامه میدهند. باستیندا مجموعهای از خطرات، از جمله یک اورک شیطانی، ببرهای چاقو به دست و میمونهای بالدار را برای گرفتن کفشها به سمت او میفرستد. میمونها موفق میشوند و او را به قلعه میبرند. حالا چگونه او میتواند گودوین را پیدا کند؟
پیشنمایش موجود نیست.