اونزیم لابارب، یک "زیر دست" در نیروی هوایی فرانسه، میخواهد خلبان شود. او امیدوار است بر طعنههای همرزمان شوخطبعش غلبه کند و دست دختر محبوبش را به دست آورد. اونزیم این را با تظاهر به خلبان بودن در برابر دختر جوان و والدینش پیشبینی کرده است. درست است که آنها نه بارون هستند و نه اونزیم خلبان، با وجود آنچه نامزدش پلچری گفته است. تلاشهای این سرباز جوان بدون مشکلات و موانع نیست. اما ایمان و پایداری او بر تمام موانع غلبه میکند. او در نهایت به عنوان خلبان پذیرفته میشود، در حالی که پلچری به دلیل یک سوءتفاهم به یک چترباز ناخواسته تبدیل میشود و در عین حال، یک پرشگر قهرمان میشود. این فریب فاش میشود، اما برای این دو نامزد چه اهمیتی دارد، که با شادی توسط تمام اسکادران جشن گرفته میشوند و بالاخره میتوانند به خوشبختی دیرینه خود امیدوار باشند؟