دو دوست صمیمی، دائه-گیو و دال-سو، بر سر اوک-هی می‌جنگند. وقتی اوک-هی ازدواج کرده و به سئول می‌رود، این جنگ به پایان می‌رسد. سال‌ها بعد، اوک-هی بیوه شده و دخترش جی-هیانگ را به روستای زادگاهش می‌آورد و جنگ بین دائه-گیو و دال-سو دوباره آغاز می‌شود. اوک-هی وقتی در ساخت یک مخزن آب برای روستا کمبود پول دارد، از دال-سو پول قرض می‌گیرد. دال-سو به شرطی پول می‌دهد که اگر اوک-هی نتواند تا مراسم آغاز به کار، پول را پس بدهد، با او ازدواج کند. همسر دال-سو او را ترک می‌کند. وقتی اوک-هی نمی‌تواند پول را پس بدهد، سعی می‌کند با دائه-گیو فرار کند، اما با مین، پسر دال-سو، روبرو می‌شوند که از آنها می‌خواهد پول پدرش را پس بدهند. در نهایت دائه-گیو و دال-سو ملاقات کرده و می‌جنگند، اما در نهایت دال-سو او را به اوک-هی می‌فرستد و او خوشحال می‌شود.