مورات جوانی است که سعی دارد با مرگ پدرش کنار بیاید. در این فرآیند، او سعی میکند به زندگیاش جهت جدیدی بدهد و به استانبول نقل مکان میکند و در کارخانه عمویش، کمال، مشغول به کار میشود. کمال، که مورات را به عنوان کارگر استخدام کرده تا او بهتر با کار آشنا شود، از کارگران کارخانه پنهان میکند که او برادرزادهاش است. مورات که در محلهای نزدیک به کارخانه زندگی میکند، به زودی با کارگران کارخانه آشنا میشود. با عادت کردن به زندگی جدیدش، مورات به دلیل حوادث مجبور میشود دوستان عزیزش را ترک کند.