فیلم ملکه صحنه
بدیعه با مرد ثروتمندی ازدواج کرد که سه روز پس از ازدواج او را ترک کرد. بدیعه تصمیم گرفت به خود متکی باشد، بنابراین تئاتری راه اندازی کرد تا شهرتش را گسترش دهد و مشهور شود. او با عاشم ملاقات کرد، که به او گفت درباره وصیت شوهرش، که او نیمی از اموالش را خواهد داشت و عاشم نیمه دیگر را، به شرطی که آنها ازدواج کنند و هیچ یک از آنها به دیگری خیانت نکند، در غیر این صورت پول به طرف دیگر خواهد رفت.