در ابتدای فیلم، معشوقهی مشهور زکی به خاطر بیماری لاعلاج میمیرد. سپس، زکی خود را در عمارتش نزدیک دریا حبس میکند. او از دیدن هر کسی امتناع میکند و هیچ پیشنهادی برای کنسرت یا اجرا را نمیپذیرد. معشوقهی مرحومش به او وصیت کرده بود که دوباره عاشق شود. با خواندن وضعیت زکی در روزنامه، یکی از طرفدارانش میخواهد به او کمک کند. او سعی میکند به زکی نزدیک شود و تلاشهایش جرقهای از عشق را بین آنها ایجاد میکند.