فیلم انسان غالباً
غالباً و فرحان دو دوست هستند که با هم زندگی میکنند و از فقر، گرسنگی و عدم پیدا کردن شغل رنج میبرند. به طور تصادفی، غالباً دختری نابینا به نام نرگس را میبیند که در خیابان گل میفروشد و در نگاه اول عاشق او میشود. او برای وضعیت او احساس دلسوزی میکند و از دوستش فرحان میخواهد که به جای او احساساتش را به او بگوید. در واقع، فرحان میرود تا به او بگوید، اما اوضاع... طبق انتظار پیش نمیرود.