حاجی هلسوی، که سه دختر دارد، دختر بزرگش فاطوس را مثل یک پسر بزرگ می‌کند. فاطوس که لوس و سرسخت است، با ترفندهای مختلف تمام خواستگاران را ناامید می‌کند. آخرین امید حاجی هلسوی این است که فاطوس را به آیهان، پسر دوست قدیمی‌اش که همبازی دوران کودکی‌اش است، بدهد. با وجود تمام تلاش‌هایش، حاجی هلسوی نمی‌تواند آیهان را پیدا کند، زیرا او بعد از مرگ پدرش به اروپا رفته است. درست زمانی که فاطوس فکر می‌کند از ازدواج فرار کرده، آیهان، عشق دوران کودکی‌اش، برمی‌گردد تا با او ازدواج کند. در حالی که آیهان برنامه‌ریزی می‌کند تا فاطوس را تحت کنترل درآورد، فاطوس به دنبال راه‌هایی برای منصرف کردن آیهان است.