فیلم کودک مردم
احمد جوانی است که همه در شهرش او را به عنوان نمونهای مثال میزنند. یک روز، او از پدرش که هرگز او را نشناخته، ثروت زیادی به ارث میبرد. حضور خویشاوندان طمعکارش که به دنبال ارث هستند، مانع از رد کردن آن میشود. سپس به استانبول میرود تا مدیریت کسبوکار را به عهده بگیرد. در آنجا به خدمتکاری که استخدام کرده است، عاشق میشود. وقتی متوجه میشود که روزنامهنگاری که به او نزدیک میشود تا درباره زندگی خدمتکار بنویسد، در واقع یک روزنامهنگار است، ویران میشود. سپس خویشاوندان طمعکارش او را به دادگاه میکشند و ادعا میکنند که او عقلش را از دست داده است.