داستانی به صورت غیررسمی از چند روز زندگی ماریتا، که در حال پس‌انداز پول برای آخرین عمل تغییر جنسیتش است. او به عنوان یک فاحشه در مادرید کار می‌کند و آرزوی یک شغل قانونی را دارد. هر بار که پس‌اندازش را جمع می‌کند، هم‌خانه و بهترین دوستش، توماس، راه‌هایی برای خرج کردن، از دست دادن یا هزینه کردن آن پول پیدا می‌کند. او با رائول آشنا می‌شود، که او را دوست دارد و او نیز او را دوست دارد؛ مشکل این است که او همچنین آن بخشی از او را دوست دارد که او می‌خواهد حذف کند. اگر این کافی نیست، او همچنین نارکولپسی دارد و وقتی که خوابش می‌برد، خواب شماره‌های تئاتر موزیکال را می‌بیند که در آن او ستاره آوازخوان و رقصنده است. آیا این رویاها همیشه 20 سانتیمتر دور از دسترس خواهند بود؟