بر اساس رمان "درخت پرتقال شیرین من" نوشته خوزه مائورو د واسکونسلوس. مجید با مادرش در خانه ناپدری بدخلقش زندگی میکند. او به طور مخفیانه سوار کامیون جاوید میشود اما کامیوندار او را سرزنش و کتک میزند. مجید که از جاوید متنفر است، قول میدهد او را بکشد. او به یک مربی میرود تا آماده شود و به یک درخت اعتراف میکند. جاوید نیازهای عاطفی مجید را درک میکند و پس از مدتی، آنها دوستی عمیقی برقرار میکنند.