خوشحال، یک پناهنده هندی، با خطر دیپورت مواجه است. رویای او برای یک زندگی موفق در اتریش محقق نشده است. اما چیزی که او را در این کشور نگه میدارد، دختر اتریشیاش مایا است که در غیر این صورت برای همیشه از او جدا خواهد شد. برای واجد شرایط شدن برای اقامت و حقوق حضانت، او شغل خود به عنوان فروشنده روزنامه را رها کرده و به عنوان راننده تحویل غذا کار میکند. اما یک لحظه بیاحتیاطی، و خانه کارتها فرو میریزد.