پزشک اطفال بیوه، هری وستون، در برخورد با بیماران جوانش یک معجزهگر است، اما با دیگر افرادی که او را احاطه کردهاند، بیشتر به چالش کشیده میشود: دخترانش باربارا و کارول؛ دستیار اداری شوخطبعش، پرستار لاورنه تاد؛ و ولگرد مزاحم محله، چارلی دیتز. خوشبختانه او همیشه یک شانه دوستانه (و یک زبان گرم و مرطوب) در درایفوس، سگ بزرگش، پیدا میکند.