زنی بالغ و موفق به نام هلنا با ادو، که بیست سال از او جوانتر است، درگیر میشود. او با تعصبات مبارزه میکند تا عشقش را زندگی کند، اما وقتی متوجه میشود دخترش، کامیلا، نیز به او علاقهمند شده، رابطهشان به پایان میرسد. بحران او زمانی تشدید میشود که متوجه میشود دخترش به لوسمی مبتلا است. هلنا باید هویت واقعی پدر کامیلا را فاش کند تا بتواند اهداکنندهای مناسب برای پیوند مغز استخوان پیدا کند. برای نجات او، تصمیم میگیرد عشق جدیدش را رها کرده و با پدر دخترش بچهدار شود.