هیکارو شیندو یک پسر ۱۲ ساله عادی است، اما یک روز در حال جستجوی وسایل پدربزرگش برای پیدا کردن چیزی برای فروش، یک تخته گوی قدیمی را پیدا میکند. یک روح از تخته ظاهر میشود و داستان غمانگیز خود را برای هیکارو تعریف میکند. نام او فوجیوارا نو سای است، مردی که هزار سال پیش معلم گوی امپراتور ژاپن بود. اما به خاطر بدرفتاری حریفش در یک بازی، سای متهم به تقلب شد و از شهر تبعید گردید. بدون معیشت یا دلیلی برای زندگی، سای خود را غرق کرد. حالا او یک تخته گوی را تسخیر کرده و میخواهد بازی گوی کاملی به نام "دست خدا" را از طریق هیکارو انجام دهد. آیا هیکارو قادر به انجام این کار خواهد بود یا حتی میخواهد؟ باید دید.