زمانی که دیو و ویکی بزرگ میشدند، والدینشان کارشان آسان بود. در آن زمان، هیچ «زمان استراحتی» وجود نداشت، هیچکس «مرزهایی» نداشت و «پرورش فرزند» حتی یک کلمه نبود. والدین هیچ ایدهای از آنچه فرزندانشان واقعاً انجام میدهند نداشتند و نادانی واقعاً خوشبختی بود. حالا دیو و ویکی نوجوانانی دارند و هر چیزی که فرزندانشان ممکن است حتی به آن فکر کنند، دیو و ویکی قبلاً حداقل دو بار آن را انجام دادهاند.