چایِن، که شش ماه پیش از زندان آزاد شده، در حال تمیز کردن کشتیهای مسافری است و به فرار به آمازون فکر میکند. لولا، یک زن پارسی زیبا و خودخواه بدون اصول، به شمال فرانسه میآید تا با معشوقش زندگی کند. وقتی لولا همسر معشوقش را به قتل میرساند، چایِن که به طور ناخواسته شاهد این جنایت است، میداند که به خاطر سابقهاش به قتل متهم خواهد شد. او ناچار است از رئیس محلی جنایتکار کمک بگیرد تا جسد را از بین ببرد. این لطف، دو زن را وارد بازی خطرناک فریبکاری میکند و در عین حال، ثروتی را پشت سر همه به دست میآورند.