دانشجوی دانشگاه، کونو توتونو، از آن نوع افرادی است که دائماً در مورد آنچه در جامعه به عنوان بدیهی تلقی میشود، سوال میکند و نظریههای خود را بر اساس دانش وسیع و مجموعهای منحصر به فرد از ارزشها توسعه میدهد. یک روز در پاییز، پلیس به دیدن او میآید. همکلاسیاش در پارکی نزدیک به قتل رسیده و به نظر میرسد پلیس به توتونو مشکوک است. از او خواسته میشود که برای بازجویی با آنها بیاید. در اتاق بازجویی، پلیس تحت تأثیر توتونو قرار میگیرد که تمایل دارد از موضوع منحرف شود و به تناقضات آنها اشاره کند. او حتی به درستی حدس میزند که یکی از آنها در مورد عدم توافق با همسرش ناراحت است و در نهایت مشاوره میدهد. با این حال، در نهایت اثر انگشت توتونو بر روی سلاح قتل کشف میشود.