این داستان در اواخر قرن نوزدهم اتفاق میافتد و دراکولا، موجود مرموز، به لندن آمده است و خود را به عنوان یک کارآفرین آمریکایی معرفی میکند که میخواهد علم مدرن را به جامعه ویکتوریایی بیاورد. او به ویژه به فناوری جدید برق علاقهمند است که وعده میدهد شب را روشن کند - برای کسی که از آفتاب دوری میکند، این بسیار مفید است. اما او دلیل دیگری برای سفرهایش دارد: او امیدوار است انتقام کسانی را بگیرد که قرنها پیش او را با جاودانگی نفرین کردند. همه چیز به نظر میرسد طبق برنامه پیش میرود... تا اینکه او به زنی که به نظر میرسد تجسم همسر مردهاش است، دلبسته میشود.