داستان درباره لی شاند است، مردی که توسط همکارانش فریب خورده و از مقام نظارتی خود تنزل یافته است. اکنون مجبور است به عنوان "فرستاده لیچی" عمل کند و با مأموریتی نزدیک به غیرممکن برای تحویل لیچیهای تازه از لینگنان به چانگ'an به عنوان هدیه تولد برای همسر نجیب مواجه است. گفته میشود که لیچیها در یک روز رنگ عوض میکنند، در دو روز عطر خود را از دست میدهند و در سه روز طعم خود را. با بیش از ۵۰۰۰ لی فاصله بین لینگنان و چانگ'an و تحت مهلتهای سخت با منابع محدود، او چگونه میتواند این کار را انجام دهد؟