شش سال پیش، آنی و جیک به خاطر عشق مشترکشان به ناچوها با هم دوست شدند و از آن زمان جدایی ناپذیر بودهاند. حالا، پس از بازگشت از یک تعطیلات رمانتیک دو هفتهای در جزیره، جیک آماده است تا خواستگاری کند. اما قبل از اینکه او بتواند این کار را انجام دهد، آنی به خاطر عدم توانایی جیک در تعهد به او حمله میکند. او انتظار داشت که جیک در بهشت «یک حلقه به او بدهد» و حالا پیشنهاد کامل جیک خراب شده است. جیک و آنی تصمیم میگیرند تا زمانی که بتوانند این کار را به درستی انجام دهند، خواستگاری را به تعویق بیندازند. اما اگر تاریخ به ما چیزی بگوید، این است که وقتی واقعاً میخواهیم چیزها درست پیش بروند، همه چیز معمولاً به هم میریزد. تنها چیزی که مطمئن هستیم این است که این دو نفر مقدر به بودن با هم هستند، چه بتوانند اوضاع را درست کنند یا نه.