تحسین رئیس خانواده کُرلوداغ است. ثروت و نفوذ او در جامعه باعث میشود که همه از او بترسند و او را محترم بشمارند. هیچ مکان یا فردی در شهر وجود ندارد که او کنترل نکند. تحسین دو فرزند دارد؛ پسرش، کورهان، ناامیدی بزرگی برای پدرش است، اما دخترش، سوحان، که باهوش و زیباست، مورد محبت اوست. همسر کورهان بدون موفقیت در تلاش برای باردار شدن است. او از اینکه سوحان قبل از او وارث ثروت خانواده را به دنیا بیاورد، میترسد و سعی میکند خواهر شوهرش را بکشد. اما نقشههای شیطانی او با ورود یک غریبه خوشچهره به هم میخورد که جان سوحان را نجات میدهد و عاشق او میشود و جایگاهی را که تحسین همیشه آرزو داشت، به دست میآورد. اما آنچه هیچکس نمیداند این است که انتقام در رگهای این غریبه جاری است و اینکه او در این زمان خاص ظاهر شده، تصادفی نیست. آیا عشق او به سوحان مانع از پیشبرد نقشهاش برای انتقام از تحسین خواهد شد یا این همه بخشی از نقشه بزرگ اوست؟