اولگا دو فرزند از ازدواجهای مختلف را بزرگ میکند، به پدر الکلیاش رسیدگی میکند و سعی میکند زندگی شخصیاش را تنظیم کند. دختر بزرگتر، آنیا، در یک مدرسه فنی تحصیل میکند و فکر میکند که تنها عضو معقول خانواده است و در زندگیاش همه چیز متفاوت خواهد بود. پسر کوچکتر، تیموفی، که پدرش به خانواده اولش در آذربایجان برگشته، باور دارد که او دیگر مردی است، هرچند که تنها ۱۱ سال دارد. پدر اولگا، یوری گنادیویچ، بازیکن فوتبال سابق، به شدت مینوشد و دائماً دروغ میگوید که اغلب به دردسر میافتد. و خواهرش، لنا، سعی میکند با مردان - عمدتاً متأهل - زندگی کند. اولگا که به طور مداوم اعضای خانوادهاش را از مشکلات نجات میدهد، زندگی عجیبی دارد و به ندرت به خود فکر میکند تا اینکه گریشا، یک راننده جوان و مثبت از آمبولانس «سابله»، به او علاقهمند میشود.