داستان عاشقانه زلیخا، که بدون پدر بزرگ شده و به عنوان بافنده کمکی با ییلماز کار میکند تا برای برادرش که قمارباز است، پول درآورد. زندگی این دو جوان که به خاطر عشق یک شب عادی کور شدهاند، به یک کابوس تاریک تبدیل خواهد شد. این کابوس ابتدا آنها را از استانبول دور میکند و سپس به املاک خانواده یامان میبرد. در اولین قسمت سریال، ییلماز و زلیخا به کار در املاک یامان میروند. اما به خاطر یکی از دروغهای زلیخا، زندگی همه آنها به طور رادیکالی تغییر خواهد کرد.