ادیتم گومرئی، یک روانتحلیلگر جوان، با بیمار بهخصوص دشواری به نام آتیلا یوشف مواجه میشود. این شاعر در حالت مداوم افسردگی قرار دارد و از مشکلات شدید معده رنج میبرد. تحلیلگر، در آغاز حرفهاش، میخواهد ثابت کند که میتواند او را درمان کند، با وجود طبیعت غیرقابل پیشبینی و گاهی اوقات به شدت مداخلهگر یوشف. با این حال، او احساسات عاشقانه عمیق شاعر را در نظر نمیگیرد.